دور از انصاف است اگر بگویم هیچ چیز آن طور که می خواستم پیش نرفت. در تمام این سالها ممکن است چرخ نیلوفری، ناخواسته و از روی مستی، دو سه دوری هم به مراد دل ما چرخیده باشد. اما چیزی که اهمیت دارد نه آن دو سه دور، بلکه تو، خود تو هستی. چیزی که اهمیت دارد این است که کل کائنات (از جمله چزخ روزگار و تو) مرا و داستان مرا آن طور که باید جدی نگرفتند. رد شدند، ورق زدند، پریدند. مرا نشناختند و بدون این که مجال دیدار تو در زندگیم، در تمام زندگیم، به ربع ساعت برسد، کاغذِ سفیدِ سرنوشت ما مچاله شد و به کنج زباله دانی پرتاب شد و از روی کاغذهای مچاله دیگر غلتید و به روی زمین افتاد. میبینی؟ داستان من حتی جایی در مزبله داستانهای فراموش شده نداشت. داستان من فراموش نشد، چون حتی یک بار هم به یاد نیامد.
رد شدید، ورق زدید، پریدید .
درباره این سایت